دوستت دارم
دو دانشجوی شیعه و سنی با هم دوست و هم دانشگاهی بودند و در خوابگاه در اتاقی مشترک زندگی می کردند.
روزی دوست سنی عازم سفر شد. دوست شیعه تماس گرفت و از او خواهش کرد تا زودتر برگردد.
دوستش هرکاری کرد تا دلیل را بپرسد، او گفت خواهش می کنم فقط برگرد کار خیلی مهمی باهات دارم.
دوست سنی زود برگشت. وقتی رسید گفت: مشکل چیه؟
او به دوستش گفت: می خواستم بگویم که خیلی دوستت دارم.
دانشجوی سنی با تعجب و ناراحتی گفت: این همه راه منو برگردوندی تا بگی دوستت دارم؟
دانشجوی شیعی لبخندی زد و گفت: دوست بزرگوارم خودت انصاف داشته باش. به نظرت منطقیه پیامبر عزیزمان سه روز مردم رو توی آفتاب گرم و داغ غدیر نگه داره تا بقیه برسن و عده ای هم رو که جلوتر رفتن بگه برگردین تا به همه بگه من علی (ع) رو دوست دارم؟ و مردم هم با شادی به علی تبریک بگویند؟!!
کلمات کلیدی: